مورد داشتیم
.
.
.
.
.
.
.
تو خواستگاری عروس که چایی آورده
داماد بلند شده سینی چایی رو ازش گرفته و گفته:
تو بشین عزیزم،
برا بچمون ضرر داره^______^
ﻓــﮏ ﮐﻨﻢ ﺧـــﺪﺍ ﻧﯿﻤﻪ ﮔﻤﺸـﺪﻩ ﯼ ﻣﻨﻮ ﺑﯿـﻦ ﻫﻤـــﻪ ﺗﻘﺴﯿـــﻢ کرده !
به ﻫـــﺮﮐـﯽ ﻣﯿﺮﺳــﻢ ﯾـﻪ ﺣﺴــﯽ ﺑﻬــﺶ ﺩﺍﺭﻡ
فکرشوبکن،یکی از دغدغه زندگی دخترا رنگ ناخوناشونه! اونوقت من میخوام برم بیرون فقط دو بار چک میکنم خشتکم پاره نباشه یوقت!
ی داداش گودزیلا دارم باذوق نشستم کنارش میگم عزیزم دوس داری من برا عروسیت چجوری برقصم؟ میگه برو بابا تا اون موقه ک تو هف تا کفن پوسوندی اصن ی وذی
بابام زیاد اس ام اس دادن بلد نیست،
وقتی باهام کار داره یه اس ام اس خالی میده!
یا حروف عجیب غریب میاد مثه این:
“سلم زد با خون”
این یعنی سلام زود بیا خونه!!
اصن یه وضیه این اس ام اس هاش….
.
.
.
یه ساندویچ خریدم روش با فونت ۳۶ نوشته با سس یک نفره ی رایگان !!!
لامسب انگار مثلا بلیط سفر به پاریس گذاشته باشه توش !!!
اصن یه وضی هـــا
.
.
.
تو کوچمون از کنار چند تا پیرمرد گذشتم،
یادم رفت بهشون سلام کنم.
یکیشون گفت :
«جَوونم جوونای قدیم»
بعد هم بلافاصله بحث بد شدن جامعه و زیاد شدن گناه!!
فکر کنم دیگه تا الان مسئولیت کشتار مسلمانان میانمار و زلزله و
و باخت تیم ملی وافزایش قیمت دلارو هم انداخته باشن گردن من :|
اصن یه وضــــی!!!
.
.
.
این سایت فورشرد (آپلود و دانلود رایگان ۴shared) فک میکنه مارو ۲۰ ثانیه معطل یه دانلود کنه ما میریم اکانت پولی پریمیوم میخریم.
نه آقا مارو از ۲۰ ثانیه میترسونی، ما عمرمونو باختیم پای اینترنت ذغالی دایل آپ، برو از خدا بترس……
اصن یه وضی!!
.
.
.
خالم معلم اول دبستانه روز اول ، دوم بوده که میبینه یه بچه ای داره زار میزنه سر کلاس ، رفته پیشش گفته پسرم چرا گریه میکنی ؟
کلی دوست پیدا میکنی با سواد میشی. دوست کناریش گفته خانم ما میدونیم چرا گریه میکنه
چون شما وقتی این مانتو قهوه ایتون تنتون میکنین شبیه خرس قهوه ای میشین واسه همین هم از شما میترسه
خالم :|
اصن یه وضی
.
.
.
یه بار سه تا سگ دنبالم کردن،
وقتی دیدم سرعتشون از من بیشتره
و دیر یا زود بهم میرسن
برگشتم دویدم طرفشون ، اون سه تا هم هنگیدن ….!
ترمز زدن با دو متر خط ترمز! بعد سه تایی شروع کردن به فرار کردن ….!
احتمالا پیش خودشون گفتن این دیگه چه خــــریه ….!!!
بعد از اون واقعه تا مدتها احساس ابهت میکردم
اصن یه وضــی!!
.
.
بچه همسایمون داره از مهد با دختر همبازیش میاد
بعد من با خنده بهش میگم: وقتى با یارى، پس چى کم دارى؟!
فسقلی بر گشته میگه: خونه ى خالى…
من |:
اصن یه وضــــــــی!!
.
.
.
اگه کنترل تلویزیونمون کار نکنه ، برادرم به جای تعویض باتری با ضربات مکرر سعی در به کار انداختنش میکنه
اصن یه وضعی
.
.
.
ازین دایره بیای بیرون اشعه میزنه میمیری!!
بیچاره دو ساعت نشست تا بالاخره با کنترل
تلویزیون اشعه رو قطع کردم ….
اصن یه وضــــــــی!!!
.
.
.
قصد دارم نصفه شب برم یه لگد بزنم به درختای جلو پنجره ،
این گنجیشکا بدخواب شن،
تا صبح خواب بمونن مام یکم بیشتر بخوابیم!!!!!
اصن یه وضعی!!
.
.
.
طرف آی دی یاهوشو گذاشته: “جوجه طلایی”
میگم چند سالته؟ میگه ۳۹
حالا خدایی خودتون بگید این جوجه هست یا شترمرغ بالغ؟؟اصن یه وضـــی!!!
.
.
.
دختر همسایمون وقتی ۵ سالش بود کلاس زبان میرفت
اونوقت ما تو کوچه دنبال یکی میگشتیم واسه آمپول بازی
فقط موندم الان که دختر همسایه یه مترجمه درست حسابیهچرا من دکتر نشدم! :|
اصن یه وضـــی!!!
.
.
.
از کلید “پ” در کیبورد میخواهیم یه جا رو مشخص کنه واسه خودش و همیشه همونجا مستقرشه نه که تو هر کیبورد کامپیوتری جاش عوض شه !
والا تا ماله کیبوردمونو یاد میگیریم میسوزه یکی دیگه میخریم ، باید سالها وقت بزاری تا اونی که تو ذهنت هک شده رو در بیاری و جای این یکی رو یاد بگیری !!!!
وقتی میری از یه کامپیوتر دیگه استفاده میکنی که دیگه بدتر هی باید یه متن کوفتی رو ویرایش کنی!!!
خوش به حال عربا که “پ” ندارن…!
عمر من یکی سر پیدا کردن جای “پ” در کیبورد به فنا رفت!!!
اصن یه وضی…
.
.
.
من این قضیه ی شوشوله فرنود رو نمی دونستم :-D
تو مهمونی بودیم داداش کوچیکم دستشویی داشت
به مامانم میگه: مامان ماشین لباس شویی کجاست!؟
مامانم هم دستشویی رو نشونش داد…
اصن یه وضی ها فقط من از همه عقبم…!
.
.
.
ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﺘﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺗﻮ ﺩﻣﺎﻏﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻦ
ﺩﺍﺭﯼ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﯼ ﻓﻼﻧﯽ ﺭﻭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ؟
” ﺑﺎﯾﺪ ﺳﺮﯾﻊ ﺩﺳﺘﺘﻮ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﯼ ﻭ ﺑﮕﯽ : آره ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﻩ… ”
اصن یه وضــــــــی!!!
.
.
.
همسایمون اومده به مامانم میگه بچم ۳ سالشه به من میگه دایی محسن :|
نه دایی داره نه محسن داریم !!! امکان داره آدم تو این سن توهم بزنه ؟
مامانم میگه آره میشه همین سعید خودمون بچه که بود به باباش میگفت خاله سارا
:|
اصن یه وضی
.
.
.
این گربه ها با کبوترا چقدر شــــــــاخ شدن !!
قبلنا از دو متری ما رو می دیدن فرار می کردن
حالا از بغلشون رد می شی انگار نه انگار
اصن یه وضیا
.
.
.
یادمه ماه رمضون بود مامانم داشت داداشمو از خواب بیدار میکرد میگفت پاشو پاشو سحره
داداشم گفت سحر اینجا چیکار میکنه!!!!
اصن یه وضعی
.
.
.
خداییش توجه کردین وقتی تلویزیون فوتبال حساس نشون میده ؟؟؟؟؟ اگه همه ی بازی رو ببینین ، ۰ – ۰ میشه!
اگه بازی رو نبینی، بالای ۵ تا گل داره
اگه وسطش بری دستشویی ، همون لحظه گل میزنن !!!!!
اصن یه وضی ها
.
.
.
میری آدامس اوربیت بخری، بقاله به جای بقیه پول، بهت آدامس شیک میده
اصن یه وضی
.
.
.
الان تو اتاقم نشستم داریم اینارو واستون تو آسمونی تایپ میکنم، پنجره بازه صدای خروپف همسایه پایینی تا اینجا میاد ….. اصن یه وضی
.
.
.
داداشم عاشقِ اینه که بره خونه ی یکی از این فامیلامون که یه دختره از خودراضی داره ،
از این مدلا که فکر میکنه همه خواستگارشن! …
بعدش دختره براش شربت بیاره؛ در حالیکه لیوانو از تو سینی برمیداره، آروم با یه لبخند خاص بگه : شما خودتون درست کردین ؟!
اونم با عشوه بگه : بله ، نوشِ جان !
اونم لیوانو بزاره تو سینی بگه : پـس نمیخورم ؛مرســـی
اصن یه وضی …!
.
.
.
یادمه زمانی که داداشم میرفت مدرسه، شبها با جوراب و شلوار لی میخوابید که صبح ۵ دقیقه دیرتر بیدارشه
:|
- منبع، پورتال آسمونی http://www.asemooni.com/fun/funny-texts/special-situation#ixzz3A9hbz3Zk
نظرات شما عزیزان: